نگارش نهم -

dongee

نگارش نهم.

حکایت زیررابه زبان ساده امروز بازنویسی کنید. تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

معصومه

نگارش نهم

روزی روزگاری، حاکمی بود که ناگهان حس شنوایی خود را از دست داد. هرچه طبیبان شهر تلاش کردند، درمانش بی‌نتیجه ماند. حاکم که دیگر قادر به شنیدن ناله‌های مظلومان و استمداد نیازمندان نبود، اندوهی عمیق در دل داشت و نمی‌دانست چه چاره‌ای بیاندیشد. تا اینکه روزی، مردی خردمند به دیدار او آمد. مرد دانا با اشاره و نوشتن، با حاکم سخن گفت و او را چنین نصیحت کرد: «ای پادشاه، چرا این‌گونه غمگینی؟ درست است که یکی از حواس خود را از دست داده‌ای، اما خداوند نعمت‌های دیگری نیز به تو ارزانی داشته است. حواس دیگرت را به کار گیر و از آن‌ها بهره ببر.» حاکم لختی اندیشید و سپس گفت: «ای حکیم، سخنت راست است. من چنان در غم فقدان شنوایی غرق شده بودم که از دیگر نعمت‌های الهی غافل مانده بودم تاج و امتیاز یادت نرهه

سوالات مشابه